باز هم بغض، پدر،

توی گلویم مانده

دیروقت است، پدر،

شانه مویم مانده

میشود خیره نمانی و نگاهم نکنی؟

خاک و خاکستر و خون بر سر و رویم مانده

راستش خاک بهانست پدر،

میدانی.

رد سیلی ست که از دست عدویم مانده.

پس چرا ساکتی آخر؟

پدر جان خوابی؟

پس چرا چشم تو باز است و به سویم مانده؟

چشم، بابا. بخوابیم.

.

فقط یک جمله.

آخرین قطره آهی ست که در کنج سبویم مانده:

عطر یاس عمو عباس میاید انگار.

آه.

ای وای. پدر.

دست عمویم مانده


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عنوان نمایندگی مجاز تعمیرات سامسونگ،ال جی،دوو کارت اعتباری وبلاگ نماز دریاے شراب اوج وبسایت مجتبی صبوری mojtaba sabouri mojtaba sabouri mojtaba saboori Robert Patricia خاطرات...